خوب به من نگاه کن شاید این اخرین باره
بذار از چشمام جای اشک خون بباره
میخوام وقتی که میری بهت پشت کنم
خوب سخته برام نمیتونم فراموشت کنم
خوب به من نگاه کن شاید این اخرین باره
بذار از چشمام جای اشک خون بباره
میخوام وقتی که میری بهت پشت کنم
خوب سخته برام نمیتونم فراموشت کنم
درخت به امید اب زنده است
عشق به امید عاشق
دریا به خاطر قطرهاش وجود داره
و عشق به خاطر معشوقش
خدایا چرا دوباره سهم من دلتنگی شد امروزم
نمیدونم تا کی باید تو اتیش تنهایی بسوزم
سکوت غمناک من از صدتا فریاد بدتره
یه عمر تنهایی از باتو بودن خیلی بهتره
تنم سردو دستام بی حسه
چشام خیسه و قلبم پر غصه
تو بی تفاوت و دلت از سنگه
کاش میفهمیدی دلم برات تنگه
این روزا خیلی دلتنگ پاییزم
هرلحظه مثل برگ زردی میریزم
مثل کویر خشک مثل بهاری خزونم
مثل ابرهای گریون این روزا دلنگرونم
مقصد کجاست؟
که می بلعد
یکی یکی سکه هایم را اسب کوکی
و هر چه می تازد
به پایان نمی رسد ...
با من
رفت و آمد نکن
«رفتن»
فعل قشنگی نیست
با من
فقط راه بیا ...
حرف زیاد داریم اما ؛
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان!
تعداد صفحات : 2